به نام خدا
نمی دونم از کجا باید شروع کنم اصلا" حسش نیست یعنی کلا"هیچ وقت حسش نیست!
خوش حالم خیلی خیلی خوش حالم . امروز زنگ آخر تو مدرسمون مسابقه هندبال دوما با سوما بود ما هم یه ربع اول زنگ تفریح بیرون بودیم بعدش به اصرار دوساتان اومدیم بالا و از پنجره بازی رو تماشا کردیم. مشغول تماشا بودیم که یهو یه کانگورو ___________________________
بقیش دیگه اینجا گقته نشه خیلی خیلی بهتره. آخرشم که آخرای بازی بود رفتیم پایین اما سریع تموم شد و طبق معمول سوما بردن. آخی! همش می خوام یه چیزیو بگم نمی تونم.
میگم حالا بیایم تو بحث اصلی.
اول یه آشنایی درباره ی دوستام بدم که جای ابهام وجود نداشته باشه.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حالا
به دهه ی فجر نزدیک می شیم. مدرسه ی ماهم طبق معمول مدرسه رو تزیین می کنه دیگه. شنبه ی همین هفته زنگ آخر که ما پرورشی داشتیم و رفته بودیم حیاط معاون پرورشی مدرسمون من و نگین و درسا و شکیبا رو که اونجا بودیم و صدا کرد و بهمون گفت که تو تزیین مدرسه بهشون کمک کنیم. راستشو بخواین تو این سه ساله که تو این مدرسم نه من و نه دوستام تا به حال واسه این کارا کمک نکردی بودیم.گفتیم دیگه سال آخره حداقل یک دفعه تجربش کنیم . قبول کردیم. اولین کار زدن گونی به دیوار بود. از این گونی کنفا که قهوه ای هستن. تا یه جاهایی این کارو انجام دادیم بعد خانم ثابت (معاون پرورشی) بهمون رنگ داد و گفت روی این گونیا شعار بنویسیم. آخـــــــــــــــــــــــــــــــــــــی انقد خوش گذشت. خیلی باحال بود آخراش که من رفته بودم تو وضوخانه دستمو بشورم یهو نگین اومد تو! وااااااااااااااااااای! کل مانتوش( یه کم کمتر) شده بود قرمز قرمز. نگو رنگ قرمز از دستش افتاده روش . طفلک. دلم واسش سوخت اما اشکال نداره. مهم اینه که تمیز شد.
اون روز تموم شد فرداش یعنی یکشنبه ما که خیلی خوشمون اومده بود از کارای دیروز از معلم قرآنمون اجازه گرفتیم بیایم کمک کنیم . خانوم هم اجازه داد و این دفعه من و شکیبا و آنیتا و نگین اومدیم پایین.
قرار شد روی برد با پارچه پرچم ایران درست کنیم نزدیک به 1 ساعت سرش موندیم آخرم الکی یه جوری سر همش کردیم. اینا واسه طبقه ی اول بود. رفتیم طبقه ی دوم که کلاس ماست و قرار شد که روزنامه های اون زمانو که کاور دورشون بود و بچسبونیم به همه ی دیوارای طبقه.
چسبوندیم و تموم شد . بعد همین شد و دیگه هیچ کاری نکردیم اما همینشم خیلی بود. چ
مدرسمون اااااااااااااااااااااااااااانقدر قشنگ شده. تازه تو حیاطشم یعنی حیاط هاش کلی پرچم گذاشتن یعنی زمینو کندن و پرچم کاشتن
تازه قراره از کسایی که کمک کردن ( ما رو میگه ها) سر صف تقدیر ویژه بشه
همین دیگه کارنامه ها رم گرفتیم دیگه .واسه خودمو نمی گم اما درسا و پگاه معدل هاشون 20 شد. بقیمونم خوب شدیم چون ما کلا" بچه های خوبی هستیم.
خب دیگه چیزی یادم نمیاد بگم.
نظر یادتون نره
فعلا"بای
دعای امروز: خدایا پرسپولیس ببره خسته شدیم از مساوی!!!!!!!!! نگا نگا ! اه. انگار طلسم شده. ببین چجوری توپ از خط دروازه برگشت .
گــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــل بردیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم. 4 دقیقه ی آآآآآآآآآآآآآآآآخر!
هوراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
وااااااااااااااااااااااااااااای خدا! بردیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
ایول کریــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم عجب گلی زدی.
خدایا شکرت!
دوست دارم
آخی استقلالیا دلم بد واستون سوخت!
امکان داره بین من که پرسپولیسیم و اونایی که استقلالین اختلاف پیش بیاد.خواهش می کنم این اتفاق نیفته. ناراحت نشین باشه؟
به نام خدا
سلام . خوبین؟ منم خوبم.
راستش اصلا" حوصله ی تایپ کردن ندارم اما دیدم دیگه فاصله خیلی زیاد شد گفتم یه آپ کنم هم شما شاد شین هم خودم!
با امتحانا چه می کنین؟ خوبن؟ امتحانای ما که عالین مخصوصا" امتحان جغرافی که خیلی قشنگ پرید . البته فک کنم امتحانای بقیه که پریده فرق داشته باشه اما بالاخره مهم اینه که پریده . ما امتحانامون 8 تا 10e . اون وقت می گن امتحانتونو هر وقت دادین فقط اونایی که ماماناشون میان دنبالشون می تونن برن بقیه که سرویسین و خودشون می رن باید تا ساعت 10 صب کنن. اکثر امتحانا م خب آسونن دیگه منم که کلا" تموم کنم نمی تونم سر جلسه بشینم زود می دم میام پایین حدودا" به طور میانگین 1 ساعت و رب الاف می شم تو حیاط. آخه این انصافه؟ البته این دو تا امتحانایی که دادم بعدش خوش گذشت. اولیه که امتحان دینی باشه رو زود دادم بعد اومدم پایین دوستامم که اومدن همش با هم حرف میزدن بحثشونم سیاسی بود خب منم که از این جور چیزا متنفرم هرچی گفتم بحث و عوض کنیم و راه بریم کسی گوش نکرد واسه همین منم باهاشون قهر کردم رفتم تو حیاط بالاییمون یهو پگاه و سحر و دیدم که 3/3 هستن بعد با اونا رفتیم حیاط پایینی ...
بقیش و بخوام بگم طولانی میشه آخرش دوستای اینا اومدن به ما گفتن که بریم باهاشون بسکتبال بازی کنیم منم که بلد نبودم البته کمی از 8 سال پیش که کلاس رفته بودم یادم بود . خوب رفتیم بازی کردیم خیلی خوش گذشت و این چنین شد که من به بسکتبال علاقه مند شدم. حالا می خوام از تابستون برم بسکتبال البته تکواندوم سر جاش هست!
امروزم که بعد امتحان زبان که اومدم پایین نزدیک یک رب الاف دوستان شدم که بیان و نگین که تا اومد مامانش اومد دنبالش و رفت . رفتم ببینم درسا و شکیبا کیفاشونو برداشتن یهو دیدم کیف نگین جا مونده!!!!! برش داشتم دادم آنیتا بردش خونشون!!!! بعد شکیبا و درسااینا هم اومدن. بعد چک کردن جواب سوالا با شکیبا رفتیم قدم بزنیم که دیدیم دو نفر دارن بدمینتون بازی می کنن اون جا بود که یه فکری به ذهنمون رسید کلی(کمتر از 1 دقیقه- مبالغه) بحث کردیم آخر قرار شد من برم ازشون خواهش کنم که راکتاشون و بدن ما بازی کنیم. اونام که ساده قبول کردن! انقد حال داد انقد حال داد .
خودم می دونم دارم چرت و پرت می نویسم اما دیگه چیکار کنم همینیه که هست.
اگه بخوام درباره ی موضوع روز بنویسم بحث سیاسی میشه آخرشم به دعوا می کشه. منم از سیاست متنفرم. از این کسایی هم که میان الکی چرت و پرت می نویسن که بگن ما از سیاست چیزی سرمون میشه حالم به هم می خوره. آخه چند نفر یه غلطی کردن به من و تو چه که بیایم دربارشون اظهار نظر کنیم. خدایی راس نمی گم؟
بیخیخی
دیگه چطورین؟
یعنی 26 دی. تازه یه نکته ی جالب با توجه به پرس و جو هایی که کردم تو کلاس ما فقط من متولد دی هستم چ به ای بابا چاکریم ( مخاطب خاص (2نفر))
منتظر تبریک هاتون هستم (شوخی کردم اصلا" اشکال نداره کسی تبریک نگه)
همین.
نظر یادتون نره حتی شما دوست عزیز
پ.ن: میگم این قالب جدیدم احیانا" مشکلی که نداره؟
دوستان یه راهنمایی می خوام. با IP یه کامپیوتر
چیکار میشه کرد؟ شنیدم یه کارایی میشه اما نمی
دونم. اگه می دونین حتما" بگین. می دونم اینو دیر
نوشتم اما فوق العاده ضروریه هرکی می دونه بگه.
به نام خدا
نمی دونم چه جوری شروع کنم و از کجا. می دونین دلم گرفته! اما خب آدم حرف دلشو که این جا نمی گه خوبیت نداره.
کلا" می خواستم درباره ی رسانه های الکترونیکی حرف بزنم. آقا اینا دیگه شورشو درآوردن. هیچ مشکلی نداشتا اما امروز که داشتم تو اینترنت می گشتم به یه سایت که مربوط به یه مدرسه بود برخوردم! آقا مثلا" خواستن واسه نمایشگاه مدرسشون یه سایت درس کنن که یه .ir هم بعدش باشه و بگن آره ما خیلی بلدیم. صفحه ی اصلیش که نوشته بود مهلت ثبت نام تموم شده اون موضوعاتش هم که سمت راستش بود تا جایی که یادم میاد ثبت نام برای نمایشگاه ، درباره ی ما ، نظرسنجی، صفحه ی اصلی و یه چیز دیگه بود که یادم نمیاد. که صفحه ی اصلیش همون صفحه اصلیه بود ثبت نام برای نمایشگاهم باز صفحه ی اصلی بود درباره ی ما هم نوشته بود این صفحه در دست ساخت می باشد و بقیه هم همین طور. کلا" چیزی که می شد فهمید این بود که یه نمایشگاه بنده خدایی بوده که مهلت ثبت نام توش تموم شده.
تازه متاسفانه مهلت ثبت نام تموم شده رو هم نوشته بودن متسفانه !!!!!
کلا" چرت و پرت بود و من از این حرصم گرف که شاید یه بدبختی به اینترنت دسترسی نداشته باشه و به خاطر این که این مدرسه می خواد بگه که بلده سایت بزنه این بیچاره نتونه ثبت نام کنه! آخه این انصافه؟!
حالا اینو بیخیال شین میریم سراغ یه نمونه دیگش. این آموزش و پرورشی ها تا جایی که پرس و جو کردم هر سال یه آزمونی به نام ضمن خدمت دارن که تو یه مکانی واسه هر منطقه بر گزار میشه. حالا اینا امسال که دیدن رسانه های الکترونیکی رو بورسه اومدن یه خودی نشون بدن و این آزمون ضمن خدمت و اینترنتی برگزار کنن. آخه مشکل اینه که بلدم نیستن. واسه 20000 نفر یه سایت کوچیک درست کردن و گفتن که بیاین آزمون بدین. فک کنین این همه آدم. مادر منم که می خواست آزمون بده دیگه.اصلا" نمی رفت تو سایتش. یعنی می رفت تو سایت اصلی و وقتی تو سایت آزمون می رفتیم نمی رفت که دلیلش هم این بود که شرکت کننده زیاد بود. اول واسه آزمون 2 روز وقت داده بودن و بعد به خاطر همین مشکلاتش کردنش نزدیک به 1 هفته. اصلا" افتضاح بود و کلی به خودشون فشار آوردن تا تونستن چند تا سایت دیگه واسه آزمونش درست کنن و اینجوری شد که بالاخره مادر من هم تونست امتحان بده. البته برای خودش و نزدیک به 10 نفر دیگه اینم از مشکلات اینترنتی بودن این آزمون بود دیگه.
می بینین چه جوری اعصاب آدم و به هم می ریزن!
الان بحث کلا" عوض شد. از عصبانیت اومدم بیرون
بشکنه این دست که نمک نداره. آدم واسه خوشحالیه دیگران میاد یه کاری می کنه اون وقت بهش ضدحال میزنن! اونم از چه نوعش!
الان ناراحت بودم اما حالا خوشحالم یعنی عادیم.
برف امروز و دیدین؟ چه خوشگل بود آره؟ خیلی خوشگل بود. سردم بود. فقط کیف می داد بدون کاپشن بریم بیرون. اما ما از این جراتا نداریم ولی لذتی داشتا!
خب دیگه زیاد حرف زدم. کاری ندارین ؟ منم ندارم بای
بعدا" نوشت:
این بازی توپ و لیوان خیلی سخته بد سخته ها جدی میگم. ببینینش