به نام خدا
قبل از اینکه بقیه ی پست و بخونید خداییش حدس می زنید که پست من درباره ی چی باشه؟ اینو حتما" بگید چون مهمه.
بازم زینب میاد با ماجراهای جدید
ماجرای امروز از این قراره : امروز تو مدرسمون زنگ دوم یعنی زنگ تفریح دوم + زنگ ریاضی ما تو نماز خونه ی مدرسمون برنامه داشتیم که فکر کنم به مناسبت هفته ی کتاب و کتاب خونی بود. یکی از بچه های کلاس ما مجری شده بود و دو تا دیگشون هم نمایش اجراء کردن. ما همین جوری با بچه ها یعنی همون گروه 6 نفره داشتیم حرف می زدیم که یهو دوستم یعنی مجریه شروع کرد به حرف زدن درباره ی آقای ریز علی خواجوی . چند ثانیه بعدش یه آقای خیلی مسن () همراه با خانومش وارد نماز خونه شدن . اینجا بود که فهمیدیم جریان از چه قراره این آقا کسی نبود جز دهقان فداکار یا همون ریز علی خواجوی. اصلا" یه وضعی بودا . تا اومدن تو همه ی بچه های مدرسه که تو نماز خونه بودن بلند شدن تصور کنید نزدیک به 280 تا دانش آموز. بعد همه جیغ دست هورا سوت و از این جور چیزا .... من خیلی احساساتی شده بودم یعنی اصلا" باورم نمی شد! فک کنید ریز علی خواجوی! بعد عمو ریز علی شروع کرد به تعریف کردن جریان وقتی که قطار اومد و کتش و آتیش زد و قطار و نگه داشت و اینا. البته چگونه؟ با زبان شیرین آذری. یکی از بچه های ما هم مترجم شده بود و داشت برامون ترجمه می کرد. خلاصه این که خیلی خوب بود.
همین دیگه!
راستی فردا تولد دوست خوب و گل من سحره. تولدش مبارک
پایین نوشت: میگم دقت کردید من جدیدا" چه قدر کم حرف می زنم؟
سلاااااااااااااااااام.
آره چرا؟؟؟؟همشون اینجورین...هی استرس الکی وارد میکنن
آپم عسیسم
سلام!























hhhhheeeeiiiiiiiii
درکت می کنم! عقده ی اسمایلی داشتی!
حالا خالی شد؟
سلام



چه عجب به ما سر زدی؟
خوشحال شدم
چرا واسه آپ جدیدت نظر خواهی رو فعال نمیکنی
بای
۱- کدهایی که من تو وبلاگم استفاده کردم هیچ مشکلی نداره
۲- در ضمن حقم داری که از اومدن به وبلاگم پشیمون بشی چون اون وبلاگ مال نجومی هاست و واسه کسایی که هیچی از نجوم نمیفهمن خســـــــــــته کننده اس.
فعلا" که به جای نجومی ها فقط نظرات تبلیغاتی ها توش هست!
همینجوری !!!!!